واقعیت تلخ ...
در زمستانی سخت و طاقت فرسا کلاغی غذا نداشت تا جوجه هایش را سیر کند و جوجه ها داشتند از گرسنگی می مردند. کلاغ گوشت بدنش را می کَند و می داد بچه هایش می خوردند. زمستان سخت و طاقت فرسا تمام شد و کلاغ مرد!!!
اما بچه هایش از گرسنگی نجات یافتند و گفتند : خدارو شکر ؛ خوب شد مرد راحت شدیم از این غذای بی مزه و تکراری !!!
این است واقعیت تلخ زندگی...
ساکنان دریا بعد از مدتی صدای امواج را نمی شنوند ...
عجب تلخ است قصه عادت ها...
نظرات شما عزیزان: